داداشپور اشکذری، غلامرضا (3 اردیبهشت ۱۳۱۸-22 دی ۱۳۶۵)، فرمانده یکی از آتشبارهای گردان ۳۴۷ گروه ۴۴ توپخانۀ اصفهان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران.
غلامرضا در خانوادهای مذهبی در شهر اشکذر* استان یزد* متولد شد. پدرش، صفرعلی، کشاورز و کارگر و مادرش، سلطان کمالی، خانهدار بود. او سه برادر و سه خواهر داشت و خود، نخستین فرزند خانواده بود (اداره ... ).
غلامرضا در ۱۳۲۵ ش، به دبستان خانقایی (ستارگان فردای کنونی) زادگاهش وارد شد و پس از پایان این مقطع، بهرغم علاقۀ شدید به ادامۀ تحصیل، بهسبب مشکلات اقتصادی، از تحصیل بازماند و به کار در کارگاه پارچهبافی در شهر یزد مشغول به کار شد (داداشپور اشکذری، مهدی). او در ۱۳۳۴ ش، برای یافتن کاری مناسب به تهران رفت و تا ۱۳۳۸ ش، به مشاغلی چون کارگری و کشاورزی پرداخت. در همان ایام، او را برای اعزام به خدمت دورۀ سربازی در خیابان دستگیر کردند؛ اما با دادن تعهد آزاد شد. در ۱۳۳۹ ش، به استخدام ارتش درآمد و شش ماه دورۀ راه و ساختمان را در آموزشگاه حرفهای کرج با موفقیت گذراند. در مهر همان سال، برای گذراندن دورۀ تکمیلی به پادگان حشمتیه در تهران اعزام شد. در آذر ۱۳۳۹، در حین مراجعت از آموزش تیراندازی، کامیون حامل نیروها به دره سقوط کرد و عدهای که او هم جزو آنها بود، زخمی شدند و از حضور در ادامۀ دوره جا ماندند. در ادامه، بهسبب نیاز ارتش به رشتۀ آنها (راه و ساختمان)، بین شهرهای فیروزکوه، کرمانشاه، پسوه، جلدیان و سنندج تقسیم و غلامرضا و ده تن دیگر در سنندج، در پست مهندسی، به کار مشغول شدند. قرار بود در فروردین ۱۳۴۰، درجۀ گروهبانی به او داده شود؛ اما تا آبان همان سال، طول کشید (همو).
غلامرضا از ۱۳۴۰ ش، همزمان با کار در ارتش، تحصیلش را ادامه داد. او همچنین، در مهر ۱۳۴۰، برای گذراندن دورۀ تربیت مربی رشتههای فنی به پادگان سلطنتآباد (پادگان ۰۶ ارتش) تهران رفت و پس از گذراندن این دوره، که شش ماه به طول انجامید، در واحدی به نام آموزشگاه حرفهای، به کار مشغول شد. در ۱۳۴۳ ش، با مشاهدۀ نام نهجالبلاغه در فهرست کتابهای ممنوعه، که هر ماه، ارتش به کارکنان ابلاغ میکرد، متوجه ماهیت رژیم پهلوی شد (همو).
او در ۱۳۴۶ ش، با بیبیصدیقه میردهقان اشکذری، از بستگانش در اشکذر، ازدواج کرد. در همان سال، با آیتالله محمد صدوقی*، از روحانیان مبارز و برجستۀ یزد، آشنا شد و از او برای ماندن در ارتش یا استعفا کسب تکلیف کرد و پاسخ شنیده بود که اگر میتواند مثمرثمر باشد، بماند و از نظر دریافت حقوق اشکالی ندارد (میردهقان اشکذری).
غلامرضا در ۱۳۴۹ ش، گواهی دیپلم متوسطه را دریافت کرد (داداشپور اشکذری، مهدی) و در ۱۳۵۰ ش، به آموزشگاه افسری تهران وارد شد و پس از یک سال آموزش افسری، در ۱۳۵۱ ش، برای ادامۀ خدمت، گروه توپخانۀ اصفهان را بهسبب نزدیکی به شهر یزد انتخاب کرد و دورۀ تخصصی توپخانه را در آموزشگاه توپخانۀ صحرایی گذراند و به درجۀ ستواندومی ارتقا یافت. در زمان اوجگیری انقلاب در فاصلۀ سالهای ۱۳۵۶-1357 ش، در بیشتر مأموریتهای حکومتنظامی شرکت کرد؛ اما در همۀ آنها، همواره، پشتیبان مردم انقلابی بود. در ایام حکومتنظامی، شبی ساعت ۱:۳۰ بامداد، خانمی که زمان وضع حملش فرا رسیده بود، با خودروِ ارتش به بیمارستان عسکریۀ اصفهان منتقل کرد و وقتی با اعتصاب پزشکان روبهرو شد، به پزشک گفت: «شما در اعتراض به حکومت اعتصاب کردید، درحالیکه بیماران و مراجعان از خودماناند»؛ سرانجام با پیگیری وی آن زن پذیرش شد (همو).
در همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، که اوضاع مملکت ثبات نیافته بود و برخی از کارکنان ادارهها و مراکز دولتی در محل کار خود حاضر نمیشدند، بیش از یک ماه، سربازان نگهبان را با خودروِ شخصی در پادگان جابهجا میکرد (همو).
داداشپور، که عضو گردان ۳۷۴ کاتیوشای اصفهان بود، در خرداد ۱۳۵۹، برای مقابله با تحرکات گروههای ضدانقلاب؛ دمکرات، کومله و حملۀ احتمالی عراق به قصر شیرین در غرب استان کرمانشاه اعزام شد. در شهریور همان سال، درحالیکه با تانک مشغول بازرسی منطقه بود، هدف اصابت ترکش راکت بالگرد عراقی قرار گرفت که براثر آن، بالای ابروی راست وی بهشدت، مجروح شد و نخست، به اسلامآباد غرب انتقال یافت و سپس، در بیمارستان خانوادۀ ارتش به مدت بیست روز بستری شد. در این دوره، جنگ شهرها و مراکز نظامی و مهم کشور ازجمله فرودگاه مهرآباد شدت یافت. او باآنکه از رزم معاف شده بود، چند ماه پس از بهبود، دوباره به جبهه بازگشت و به گردان خود، مستقر در منطقۀ سرپل ذهاب واقع در غرب کرمانشاه پیوست (همو).
در ۱۳۶۰ ش، گردان ۳۷۴ کاتویوشا دو آتشبار تجهیز و به شهرهای آبادان و مریوان اعزام کرد که غلامرضا با آتشبار مستقر در مریوان در عملیات محمد رسولالله(ص) (13 دی ۱۳۶۰)، که در جبهۀ شمالی، منطقۀ بیاره ـ طویله، با هدف پاکسازی و تأمین مرز بینالمللی در منطقۀ اورامانات اجرا شد، حضور یافت. مدتی پس از این عملیات، همراه یگان خود به خوزستان منتقل شد و در عملیات فتحالمبین (2 فروردین ۱۳۶۱)، در جبهۀ جنوبی، شوش و دزفول با هدف آزادسازی منطقۀ غرب رودخانۀ کرخه و جادۀ دزفول ـ دهلران، شرکت کرد (کارنامه ... ، ص ۹۹)؛ سپس در عملیات مسلم بن عقیل (9 مهر ۱۳۶۱)، در جبهۀ میانی، سومار، با هدف آزادسازی آن، تأمین ارتفاعات مرزی و تهدید شهر مندلی عراق، حاضر شد (همان، ص ۶). او در ۵ آذر همان سال، فرماندهی آتشبار سوم گردان ۳۷۴ کاتیوشا را بر عهده گرفت (همانجا).
داداشپور در ۱۳۶۲ ش با انتقال این گردان به کردستان به آنجا رفت و با همان سمت در عملیات والفجر ۴ (27 مهر ۱۳۶۲)، که در جبهۀ شمالی در منطقۀ سلیمانیه ـ پنجوین، با هدف تصرف درۀ شیلر و پنجوین، انسداد معابر تردد ضدانقلاب اجرا شد، شرکت کرد (همان، ص ۱۱۷).
مسئولیت غلامرضا در اوایل خرداد ۱۳۶۴، تغییر کرد و افسر رکن ۲ گردان ۳۷۴ گروه ۴۴ توپخانۀ اصفهان شد (همان، ص ۱۵۴) و سرانجام، در ۱۰ دی ۱۳۶۵، در منطقۀ عملیاتی میمک (واقع در غرب استان ایلام) براثر موج انفجار مجروح و به بیمارستان اصفهان منتقل شد؛ سپس، برای ادامۀ درمان به بیمارستانی در تهران انتقال یافت؛ اما چند روز بعد، براثر شدت جراحت و ترکشهایی که از پیش، در سر وی مانده بود، به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای اشکذر در کنار برادر شهیدش به خاک سپرده شد (نک: ادامۀ مقاله؛ نوریزاده).
از خصوصیات بارز اخلاقی شهید میتوان به پشتکار، خلق نیکو و خوشرفتاری با همسر و فرزندانش اشاره کرد. او به حضور در نماز جمعه بسیار مقید بود و حتی در زمان رژیم پهلوی، باوجود منع حضور ارتشیها در نماز جمعه، پنهانی در این مراسم شرکت میکرد (دهقانپور اشکذری، بیبیصدیقه).
از شهید چهار پسر به نامهای محمد، مهدی، محسن و مجید به یادگار مانده است. محمد مهندس مکانیک، شاغل در شرکت ذوب روی بافق براثر سقوط از سوله در حال سوخت، درگذشت. محسن دکترای تخصصی رشتۀ پزشکی قانونی دارد و مجید کارمند بانک مسکن است (دهقانپور اشکذری، مهدی).
در ۱۵ فروردین ۱۳۶۰، برادرش محمدحسین، که عضو رسمی سپاه بود، در مریوان، به دست گروههای مسلح ضدانقلاب اسیر شد و پس از شکنجه، به شهادت رسید. آثار سوختگی در بدن وی مشهود بود و میخهایی در سر وی فرو کرده بودند (داداشپور اشکذری، غلامرضا، بش).
بهپاس نکوداشت شهید در اشکذر بلواری که از میدان امام حسین(ع) به روضبببالشهدای اشکذر منتهی میشود، به نام اوست (نوریزاده).
مآخذ: ادارۀ ثبتاحوال شهرستان اشکذر، شناسنامه، سند بیتا، سند بش، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد؛ داداشپور اشکذری، غلامرضا، یادداشت، بیتا، موجود در همانجا؛ داداشپور اشکذری، مهدی (فرزند شهید)، مصاحبه با مؤلف، ۲۰ مرداد ۱۴۰۱؛ کارنامۀ عملیاتی گردان ۳۷۴ گروه ۴۴ توپخانۀ ارتش جمهوری اسلامی ایران، به کوشش علی دارانی، اصفهان: گروه ۴۴ توپخانۀ اصفهان، ۱۳۷۵ ش؛ میردهقان اشکذری، بیبیصدیقه (همسر شهید)، مصاحبه با مؤلف، ۲۷ مرداد ۱۴۰۱؛ نوریزاده، مهدی (نمایندۀ ارتش جمهوری اسلامی در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد)، مصاحبه با مؤلف، ۲۳ مرداد ۱۴۰۱.
/ اعظم یزدی/